انتظار

ساعت مچی را گم میکنی .
لحظه ها را گم میکنی .
چند شنبه را گم میکنی .
لج میکنی ،
میگویی آلزایمر گرفته ای .

خاطرات را گم میکنی ؛
و خودت را .

گم میشوی
و منتظر روزی هستی که دوباره بازگردی ؛
کلی کار ریخته .
کلی چیز برای پیدا کردن .

 
                                     (علیرضا میرزایی)

نخود سیاه

اونی که  دیر نشده واسشُ بگو ! [ "اگه" دیر نشده واسش . ]*

*تعریف : از اون کارا که از اول می دونی واسه شروع کردنشون دیره نه ، از اون کارا که وقتی تموم میشن معلوم میشه از اول واسه شروع کردنشون دیر بوده هم نه . باقیش .

راه حل

یه زمانی بود که همون جوری که می خواستم زندگی می کردم . همون جوری که باید . حالا نه دقیقاً ، ولی می دونستم چه جوری می خوام زندگی کنم . حداقل این که چه جوری نباید ؛
اون روزا مجبور نبودم برای این که مثلِ خودم زندگی کنم دنبال دلیل بگردم . مجبور نبودم دلیل پیدا نکنم . مجبور نبودم تا یه مشکل تو زندگیِ بقیه پیدا نکردم بی خیال نشم ...